خبر رسید که در بند، جاودان شدهای
ز هر کرانه گذشتی و بیکران شدهای
دیدن یک مرد گاهی کار طوفان میکند
لحظهای تردید چشمت را پشیمان میکند
داشت میگفت خداحافظ و مادر میسوخت
آب میریخت ولی کوچه سراسر میسوخت
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید
پایان یکیست، پنجرهٔ آسمان یکیست
خورشید بین این همه رنگینکمان یکیست
بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را
کی میکنیم ریشهٔ آل سعود را؟