قسمت این بود که با عشق تو پرواز کنم
و خدا خواست که بیدست و سر، آغاز کنم
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود