گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
حُسنِ یوسف رفتی اما یاسمن برگشتهای!
سرو سبزم از چه رو خونین کفن برگشتهای؟
برداشت به امیّد تو ساک سفرش را
ناگفتهترین خاطرۀ دور و برش را
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش