سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
شهد حکمت ریزد از لعل سخندان، بیشتر
ابر نیسان میدمد بر دشت، باران، بیشتر
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
این بار، بار حج خود را مختصر برداشت
آن قدر که گویا فقط بال سفر برداشت
«با هر قدم سمت حرم لبیک یا زینب
در عشق سر میآورم لبیک یا زینب...»
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش