گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
ای خوشا در راه اقیانوس طوفانی شویم
در طواف روی جانان غرق حیرانی شویم
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش