گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت