آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
در بند اسارت تو میآید آب
دارد به عمارت تو میآید آب
با ذکر حسین بن علی غوغا شد
درهای حرم با صلواتی وا شد
غالب شده بود ترس بر عرصۀ جنگ
پر بود تمام معرکه از نیرنگ
آمد به حرم، اگرچه دیر آمده بود
با اشک سوی نعم الامیر آمده بود
باران ندارد ابرهای آسمانش
باران نه اما چشمهای مهربانش...