باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
تنت از تاول جانسوز شهادت پر بود
سینهات از عطش سرخ زیارت پر بود
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنیست آن بینی
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و با رخی همچون ماه