گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری
میکند زین دو یکی در دل جانان، اثری
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست