تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
تو را کشتند آنها که کلامت را نفهمیدند
خودت سیرابشان کردی مرامت را نفهمیدند
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
ندیدم چون محبتهای مادر
فدای شأن بیهمتای مادر
الا ای چشمۀ نور خدا در خاکِ ظلمانی
زمین با نور اخلاق تو میگردد چراغانی
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو