سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیْر عرفانی
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو