فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری
میکند زین دو یکی در دل جانان، اثری
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود