میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
زرد اﺳﺖ بهار ﺑﺸﺮ از ﺑﺎد ﺧﺰانی
ﭘﯿﺪاﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻮن ﻣﯽﺧﻮرد اﯾﻦ ﺑﺎغ، نهانی
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را