زینب اگر نبود حدیث وفا نبود
با رمز و راز عشق کسی آشنا نبود
اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنیست آن بینی
حق روز ازل کل نِعَم را به علی داد
بین حکما حُکمِ حَکَم را به علی داد
به دست شعلههای شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانهمسلک بودن خود را
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
در مأذنه گلبانگ اذان پیدا شد
آثار بهار بیخزان پیدا شد
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
حملههای موج دیدم، لشکرت آمد به یادم
کشتی صدپاره دیدم، پیکرت آمد به یادم