یک روز شبیه ابرها گریانم
یک روز چنان شکوفهها خندانم
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
وقت وداع فصل بهاران بگو حسین
در لحظههای بارش باران بگو حسین
شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی
به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی
وقتی كه شكستهدل دعا میكردی
سجادۀ سبز شكر، وا میكردی
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیْر عرفانی