پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
ما بهر ولای تو خریدیم بلا را
یک لحظه کشیدیم به آتش یمِ «لا» را
کوفه میدان نبرد و سرِ نی سنگر توست
علمِ نصرِ خدا تا صف محشر، سر توست
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
قیامت غم تو کمتر از قیامت نیست
در این بلا، منِ غمدیده را سلامت نیست