میخواستم بیای با گلای انار
برات کوچهها رو چراغون کنم
آن اسم اعظم که نشانی میدهندش
سربند یا زهراست محکمتر ببندش
از مکه خبر آمده داغ است خبرها
باید برسانند پدرها به پسرها
دور تا دور حوض خانهٔ ما
پوکههای گلوله گل دادهست
دیر آمدم... دیر آمدم... در داشت میسوخت
هیأت، میان «وای مادر» داشت میسوخت