با اشک تو رودها درآمیختهاند
از شور تو محشری بر انگیختهاند
دگر چه باغ و درختی بهار اگر برود
چه بهره از دل دیوانه یار اگر برود
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامدهست به جز ما کسی به یاری ما
من و این داغ در تکرار مانده
من و این آتش بیدار مانده