ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
زهی آن عبد خدایی که خداییست جلالش
صلوات از طرف خالق سرمد به جمالش
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود