به بام بر شدهام از سپیدۀ تو بگویم
اذان به وقت گلوی بریدۀ تو بگویم
به روزگار سیاهی که شب حصار نداشت
جهان جزیرۀ سبزی در اختیار نداشت
بهار، سفرۀ سبزیست از سیادت تو
شب تولّد هستیست یا ولادت تو؟
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود