پیشانیات
از میان دیوار میدرخشد
به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن