آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
همیشه خاکی صحن غریبها بد نیست
بقیع، پنجره دارد اگرچه مشهد نیست
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند
با آن که آبدیدۀ دریای طاقتیم
آتش گرفتهایم که غرق خجالتیم
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود