وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
میروم وادی به وادی رو به سوی کربلا
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را