گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
اذان بگو که شهیدان همه به صف شدهاند
که تیرها همه آمادهٔ هدف شدهاند
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
شب، شبِ اشک و تماشاست اگر بگذارند
لحظهها با تو چه زیباست اگر بگذارند
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده
باران ندارد ابرهای آسمانش
باران نه اما چشمهای مهربانش...