خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
محمّدا به که مانی؟ محمّدا به چه مانی؟
«جهان و هر چه در او هست صورتاند و تو جانی»
آسمان ابریست، آیا ماه پیدا میشود؟
ماه پنهان است، آیا گاه پیدا میشود؟
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است