هر نسیمی خسته از کویت خبر میآورد
چشم تر میآورد، خونِ جگر میآورد
نه فقط سرو، در این باغِ تناور دیده
لالهها دیده ولیکن همه پرپر دیده
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
کی میشود شبیهِ تو پیدا؟ علی علی
بعد از تو خاک بر سر دنیا، علی علی