از خودم میپرسم آیا میشود او را ببینم؟
آن غریب آشنا را میشود آیا ببینم؟
تکبیر میگفتند سرتاسر، ذَرّات عالم همزبان با تو
گویا زمین را بال و پر دادی، نزدیکتر شد آسمان با تو
گردۀ مستضعفین شد نردبان عدهای
تنگناهای زمین شد آسمان عدهای
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
به تپش آمده با یاد تو از نو کلماتم
باز نام تو شده باعث تجدید حیاتم
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
نشسته سایهای از آفتاب بر رویش
به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش