ای بحر! ببین خشکی آن لبها را
ای آب! در آتش منشان سقا را
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده