بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد
به رسم تهنیتگویی برایت آیه نازل شد
غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
حوادث: آتش و، ما: خار و، غم: دود و، سرا: بیدر
از آن روزم سیه، دل تیره، لب خشک است و مژگان تر
شرط محبت است بهجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
آوردهام دو ظرف پر از رنگ، سبز و سرخ
یک رنگ را برای خودت انتخاب کن
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من