غرقۀ شک! غرق باور شو که چندان دیر نیست
در شط باور شناور شو، که چندان دیر نیست
آهنگ سفر کرد به فرمان حسین
در کوچۀ کوفه شد غزلخوان حسین
سخت است چنان داغ عزیزان به جگرها
کز هیبت آن میشکند کوه، کمرها
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
برخیز و کفن بپوش سر تا پا را
تا گریه کنند آن قد و بالا را