ای بحر! ببین خشکی آن لبها را
ای آب! در آتش منشان سقا را
آهنگ سفر کرد به فرمان حسین
در کوچۀ کوفه شد غزلخوان حسین
سخت است چنان داغ عزیزان به جگرها
کز هیبت آن میشکند کوه، کمرها
ای خداجلوه و نبیمرآت
مرتضیخصلت و حسینصفات
دو گنبد کوچک، دو حرم را دیدم
دو دُرِّ یتیم همقَسَم را دیدم
اینجا حرم خداست، سبحانالله
در تربت او شفاست، سبحانالله
ای تشنه به سرچشمۀ احساس بیا
با دامنی از شقایق و یاس بیا
برخیز و کفن بپوش سر تا پا را
تا گریه کنند آن قد و بالا را