آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود