آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم
روز اول کآمدم دستور تا آخر گرفتم
مسیح، خوانده مرا، وقت امتحان من است
زمان، زمانِ رجزخوانی جوان من است
غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
یک موج از اشک تو را دریا گرفته