چون غنچۀ گل، به خویش پیچید، علی
دامن ز سرای خاک، برچید علی
با کعبه وداع آخرین بود و حسین
چون اهل حرم، کعبه غمین بود و حسین
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
محمّدا به که مانی؟ محمّدا به چه مانی؟
«جهان و هر چه در او هست صورتاند و تو جانی»
آسمان ابریست، آیا ماه پیدا میشود؟
ماه پنهان است، آیا گاه پیدا میشود؟
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست