ابرهای سیاه میگریند
باز باران و باز هم باران
باز جنگی نابرابر در برابر داشتند
دست امّا از سر چادر مگر برداشتند؟
یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه
غم دین بود در اندیشۀ مردم، غم نان نه
پرپر شدید، باغ در این غم عزا گرفت
پرپر شدید و باز دل غنچهها گرفت