در نالۀ ما شور عراقی ماندهست
در خاطره یک باغ اقاقی ماندهست
زمين را میکشند از زير پامان مثل بم يک روز
نمیبينيم در آيينه خود را صبحدم يک روز
با گوشۀ شالت پر پروانهها را جمع کردی
گرد و غبار کاشی صحن و سرا را جمع کردی
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها