حماسه بی زن و زن بی حماسه بیمعناست
که مرد بی مدد عشق در جهان تنهاست
وقتی که زمین هنوز از خون دریاست
در غزه، یمن، هرات... آتش برپاست
کمک کنید به نوباوگان جنگزده
به آهوان هراسیدۀ پلنگزده
همسایه! غم دوباره شده میهمانتان؟
پوشیدهاند رخت عزا دخترانتان
دل در حرم تو خویش را گم کردهست
یعنی عوض گریه تبسم کردهست
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما