نیا کوفه

تو کوفه پریشون و آواره
ندارم آقاجون دیگه چاره
چشای من از غصه خونباره
نیا کوفه

از غربت خودم نیست، این اشک و آه و ناله
خونه دلم برای، شش‌ماهه و سه‌ساله

آخه شش‌ماهه، تو قحط آب، چطور طاقت بیاره
اینا بی‌رحمن، نمی‌فهمن، تاب عطش نداره
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با این دل غرق غم و دردم
تو کوچه‌های کوفه می‌گردم
دیشب تا سحر زمزمه کردم:
نیا کوفه

می‌گفتن از وفا و از نامه‌های دعوت
اما حالا همین شهر شده پر از خیانت

بی‌کس و تنها شدم اینجا، ولی رحمی ندارن
نیزه و شمشیر، سنان و تیر برا مهمون میارن