شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

آن حماسۀ خونین...

رفته‌ست آن حماسۀ خونین ز یادها
دارد زیاد می‌شود ابن‌زیادها

آقای عشق! پرچم سبز و مقدّست
این روزها رها شده در دست بادها

بعد از تو کفر و ظلم، زمین را گرفته است
دنیا شده‌ست مضحکۀ عدل و دادها..

آیا زمان آن نرسیده‌ست در جهان
نفرین شوند باز هم این قوم عادها؟

کی می شود که طالب خونت بیاید و،
نام تو تا همیشه بماند به یادها