شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

آینه‌ای روی خاک...

محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن
مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن

افتاده بود آینه‌ای روی خاک‌ها
این بود رسم، آینه را برنداشتن

سیلی زدند تا که شود رسم بعد از این
اسلامِ اعتقاد به کوثر نداشتن

اسلامِ تیغ شعله‌ور طلحه داشتن
اما زبان سرخ ابوذر نداشتن...

از بس به راه و رسم علی اعتراض شد
محکوم شد زمانه به حیدر نداشتن...

می‌ترسم این‌که باب شود سال‌های سال
رسمِ امام بودن و لشکر نداشتن...