آیۀ نور

ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بی‌تو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور..

دیده‌ها، گو همه دریا ‌شو و دریا، همه خون
که پس از قتل تو، منسوخ شد آیین سرور..

دیر ترسا و سرِ سبط رسول مدنی؟
آه! اگر طعنه به قرآن زند انجیل و زبور

تا جهان باشد و بوده‌ست، که داده‌ست نشان؟
میزبان خفته به کاخ اندر و مهمان به تنور

سر بی‌تن که شنیده‌ست به لب، آیۀ کهف؟
یا که دیده‌ست به مشکات تنور، آیۀ نور؟

جان فدای تو! که از حالت جان‌بازی تو
در طف ماریه از یاد بشد، شور نشور..

قدسیان سر به گریبان به حجاب ملکوت
حوریان دست به گیسوی پریشان ز قصور

غرق دریای تحیّر ز لب خشک تو، نوح
دست حسرت به دل، از صبر تو، ایّوب صبور..

انبیا محو تماشا و ملائک، مبهوت
شمر، سرشار تمنّا و تو، سرگرم حضور