شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

برکه خورشید

جلوه‏‌گر شد بار دیگر طور سینا در غدیر
ریخت از خمّ ولایت می به مینا در غدیر

می‌تراوید از دل صحرای سوزان بوی عشق
موج می‌زد عطر انفاس مسیحا در غدیر...

رودها با یكدگر پیوست كم ‏كم سیل شد
«موج می‌‏زد سیل مردم مثل دریا در غدیر»

هدیۀ جبریل بود «الیوم اكملت لكم»
وحی آمد در مبارک‌باد مولا در غدیر

با وجود فیض «اَتمَمتُ علیكم نِعمتی»
از نزول وحی غوغا بود، غوغا در غدیر

بر سر دست نبی هركس علی را دید گفت‏:
آفتاب و ماه زیبا بود زیبا در غدیر

آی ابراهیمیان! در موسم حج وداع
این خلیل بت‌شکن، این مرد تنها در غدیر

سرنوشت امت اسلام را ترسیم کرد
غنچۀ لب‌های پیغمبر که شد وا در غدیر

بر لبش گل‌واژۀ «من كنت مولا» تا نشست‏
گلبُن پاک ولایت شد شكوفا در غدیر

منزلت بنگر! که چون هارون امام راستان
لوحِ دَه فرمان گرفت از دست موسی در غدیر

بوی پیراهن شنید آن روز یعقوب صبور
یوسف گمگشته‌اش را کرد پیدا در غدیر

زمزم توحید جوشید از دل آن آبگیر
نخل ایمان سبز شد از صبح فردا در غدیر...

فطرت حق‌جوی ما را دید و عهدی تازه بست
رشتۀ پیوند با عترت دل ما در غدیر

دست در دست دعا دارند گل‌های امید
تا بگیرد این نهال آرزو پا در غدیر

گرچه در آن فصل بارانی كسی باور نداشت‏
می‌‏توان انكار دریا كرد حتی در غدیر...