دریا دل

دلی داشت تقدیم دنیا نکرد
به دریا زد، این پا و آن پا نکرد...

چنان رفت با پیچش موج‌ها
که حتّی مرا هم تماشا نکرد

به زخم تن خویش مرهم نخواست
و آن زخم‌ها را مداوا نکرد

تو گویی که او اهل این‌جا نبود
که حتّی نگاهی به دنیا نکرد...

و آن نیم جانی کز او مانده بود
به جز با خداوند سودا نکرد

و این دفتر خاطرات مرا
ز بس بی‌نشان بود، امضا نکرد...

دریغا که چشم از جهان بست و رفت
ولی چشم این شهر را وا نکرد

دم رفتنش خنده بر گونه داشت
چنین خنده‌ای کس به دنیا نکرد