شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

در این صحنه کیستم؟

ای در دلم محبت تو! هست و نیستم!
هستی تویی بدون تو من هیچ نیستم

اشک است و آه نام تو، آن را تمام عمر
هر صبح و شام زمزمه کردم، گریستم

آخر مگر تو هستی من نیستی حسین؟!
پس من در این زمانه به دنبال چیستم؟

حُرّم و یا که شمر در این کربلای نفس؟!
اصلاً خودت بگو که در این صحنه کیستم؟

اصلاً در این مبارزه‌ها جای من کجاست؟
ای وای اگر که روبروی تو بایستم

آخر شهید می‌شوم آری به راه تو
در این مسیر اگر که شهیدانه زیستم!