شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

شب آروزها

غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است

اگر چشم من آبروی مرا ریخت
چه غم؟ بعد از این آبرویم حسین است

به دنبال نامی به جز عشقم اما
سرانجام هر جست‌وجویم حسین است

شب آرزوها شب جمعه باشد
و کتمان کنم آرزویم حسین است؟

به سجاده گفتم که مایل بیفتد
که از این سحر سمت‌وسویم حسین است

سرآغاز عالم... سرانجام عالم...
خلاصه بخواهم بگویم، حسین است