شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

فدایی عمو

این كیست از خورشید، مولا، ماه‌روتر
بی‌تاب‌تر، عاشق‌تر، عبدالله‌روتر

می‌گفت من دست از حسینم برندارم
اِلا شود بازویم از خون وضو، تر

می‌گفت ای شمشیرها دستم مگیرید
مرگ ار جگر دارد بیاید روبه‌روتر!

می‌گفت و با دست عمویش عهد می‌بست
چشم زمین از حسرت این گفتگو، تر

وای آن گلوی ناز، سیراب عطش بود
شد عاقبت از دست آن صاحب سبو، تر

آنجا حسین افتاد و اینجا كودكی ناز
افتاد در دست یزیدی تندخوتر...

در عالم ای شمشیرها پیدا نكردید
آیا كسی نزد خدا با آبروتر؟!