شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

قصد زیارت

بهار آمد و بر روی گل تبسم كرد
شكوه وا شدن غنچه را تجسم كرد

بهار دید كه شمشادها جوانه زدند
شكوفه‌های جوان را نثار مردم كرد

ز سمت مشرق دل‌ها وزید عطر بهشت
بهار مست شد و راه باغ را گم كرد

به سایه‌سار زیارت نشست و با مژه‌اش
غبارروبی صحن امام هشتم کرد

پس از طواف حرم یا محول الأحوال
بهار با نفس عاشقان تفاهم كرد

بهار نیت معراج داشت وقت نماز
به خاك مقدم زوار او تیمم كرد

در آستان رضا «إنّما یرید الله»
كریمه‌ای است كه روح‌الأمین ترنم كرد

زلال اشك اگر گل كند به لاله قسم
كه با امام رضا می‌شود تكلم كرد

سخن به رسم گل‌افشانی بهار بگو
اگر شكست دلت در حریم یار بگو:


«دوباره آمده‌ام تا دوباره در بزنم»
كبوترانه در این آستانه پر بزنم

به ناامیدی از این در نمی‌روم هرگز
اگر جواب نگیرم دوباره در بزنم

خدا مرا به حقیقت ولی‌شناس كند
كه حلقه بر در این خانه بیشتر بزنم

سواد نامۀ من رنگ صبح خواهد شد
شبی که بوسه بر این چشمۀ سحر بزنم

خدای را كمی ای زائران درنگ كنید
كه خاك پای شما را به چشم تر بزنم

به من هر آنچه که بخشیده‌اند توفیق است 
مباد آن‌که دم از دولت هنر بزنم 

من آشنای همین درگهم، خدا نكند
كه رو به غیر بیارم در دگر بزنم

اگرچه خارم و نسبت به گل ندارم، باز
خوشم كه گاه‌گداری به باغ سر بزنم

صفای تربیت باغبان حرامم باد
كه در مجاورت گل دم از سفر بزنم

من از حضور تو ای ماه هاشمی خجلم
مگر به اشك شود ترجمان حرف دلم


به یك نگاه تو تطهیر می‌شود دل من
به یك كرشمه نمک‌گیر می‌شود دل من

مرا بس است طواف ضریح تو هرگاه
شكسته‌بستهٔ تقصیر می‌شود دل من

قسم به صبح جمالت كه پشت پنجره‌ات
دخیل نالهٔ شبگیر می‌شود دل من

سرشک حاجت هر كس كه می‌چكد بر خاک
كنار پنجره تصویر می‌شود دل من

به چشم آینه‌های حرم كه می‌نگرم
هزار مرتبه تكثیر می‌شود دل من

به شوق آن كه به پابوس زائرت برسد
به جای اشک سرازیر می‌شود دل من

خدا نكرده اگر از تو رو بگردانم
اسیر بازی تقدیر می‌شود دل من

چگونه قصد زیارت كنم برای وداع
مگر ز دیدن تو سیر می‌شود دل من؟

«خدا مرا به فراق تو مبتلا نكند
من و جدایی از این آستان خدا نكند»