مشرق نی

ای لوای تو برافراشته بر قلّۀ نور
کرده نور رُخَت از پردۀ ابهام، عبور

معنی مکتب آزادی و آزادگی است
سر و جان دادن و تسلیم نگشتن، بَرِ زور

آمد از ذبح عظیم تو، سرافکنده خلیل
ای که موسی شده حیران تو در وادی طور

صبر، از صبر تو، لبریز شدش کاسۀ صبر
چاک زد پیرهن صبر، به تن، سنگ صبور

از عدو آب طلب کَردنَت از رحمت بود
سلسبیلی تو خود و آب نبودت منظور..

شُهرت خانۀ خولی همه آفاق گرفت
تا درخشید مه روی تو از شرق تنور

سر فرو برد به دامان خجالت خورشید
تا که شمش رُخَت از مَشرق نِی، کرد ظهور..