شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

پنجره‌فولاد

صحبت از دستی که رزق خلق را می‌داد، شد
هر کجا شد حرف از آن بانو، به نیکی یاد شد

گردش تسبیح او افلاک را تدبیر کرد
از پر سجاده‌اش روح‌القدس ایجاد شد

او که جای خود، گلوبندش اسیر آزاد کرد
حُر هم از یُمن ادب بر نام او آزاد شد..

معنی نازک برای روضه‌اش آورده‌ام
وقت پروازش پرستویی اسیر باد شد

با پر زخمی دعاگوی شب همسایه بود
دست او روزی‌رسان خانۀ‌ صیاد شد

این در آتش گرفته نیز حاجت می‌دهد
این در آتش گرفته، پنجره فولاد شد

روضۀ‌ مظلومه، بعد از رفتنش مکشوفه شد
تا مصیبت‌خوان کوچه صورت مقداد شد..