شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

چیست دعا؟

بسم الله الرّحمن الرّحیم
مطلع انوار کتاب کریم

هست خداوند جهان ای بشر
از رگ گردن به تو نزدیک‌تر

گاه برو پیش خدا با وضو
موی به مو حاجت خود را بگو

خواست گشاید درِ رحمت خدا
داد به دست تو کلید دعا

گفت بخوان تا که اجابت کنم
زآن که برآرندۀ حاجت منم

معجزه است آنچه دعا می‌کند
رفع قَدَر، دفع قضا می‌کند

غیر دعا نیست بشر را سپر
در برِ شمشیر قضا و قدر

چیست دعا؟ عرضِ تقاضای ما
از مَلَکُ المُلک دو عالم، خدا

چیست دعا؟ روح عبادات خلق
زمزمۀ خلق و مناجات خلق

گرچه به صورت کلماتی خوش است
لیک به معنی سپر آتش است

دایرۀ نور خدایی دعاست
رابطۀ خلق خدا، با خداست

روز سلامت چو دعا می‌کنی
روی به درگاه خدا می‌کنی

روز مرض هم چو شَفا خواستی
صحَّت خود را ز خدا خواستی

چون به سماوات رِسَد این دعا
در مَلَکوت است صدا آشنا

سابقه دانند و شفایت دهند
درد ستانند و دوایت دهند

گفت پیمبر که: اگر بنده‌ای
بندۀ درماندۀ شرمنده‌ای

روی به درگاه خدا آورد
دست تضرّع به دعا آورد

گر برود دست همی بر درش
شرم نماید کرم داورش

لطف ببین و کرم کردگار
بنده گنه‌کار و خدا شرمسار

باش بدان مرحله امیّدوار
وقت دعا بر کرم کردگار

دست برون نامده از آستین
چهره نساییده به روی زمین

آید اجابت که سخن ساز کن
پشتِ درم، در به رخَم باز کن!

حال که معنیِّ دعا شد بیان
وقت دعا، حال دعا هم بدان

بهر دعا، گاه مجالی خوش است
فرصتی و شوری و حالی خوش است

صبح چو شد روی افق سیم‌گون
شام چو شد رنگ شفق رنگ خون

چون ز اذان، مأذنه شد مُشک‌بیز
عطر پراکند، کتاب عزیز

موقع باران که ز طبع هوا
شست همه گرد گناهان ما

موقع آیات که بینی عیان
از پسِ هر آیه خدای جهان

شهری با زلزله ویران کند
کوهی چون کاه ز جا بر کند

تیره‌تر از شام کند روز را
چشمۀ خورشید جهان‌سوز را

تا تو ببینی که چه تغییرهاست
«وآن که تغیّر نپذیرد خداست»

گوهر دلخواه خود آری به دست
گوهر یکدانۀ دل چون شکست

قیمت هر حقّه که بشکست کاست
جز صدف دل که شکستش بهاست

ای دو جهان جلوه‌ای از ذات تو
چرخ یکی آیه ز آیات تو

ما همه محتاج و تویی بی‌نیاز
ما همه بیچاره تویی چاره‌ساز

ای همه کس را همه جا دستگیر
از منِ افتاده ز پا، دست گیر

بنده، یکی بندۀ فرمان تو
خار، ولی خار گلستان تو

نطع زمین سفرۀ احسان توست
کافر و مؤمن به سرِ خوان توست

ظلّ عنایات تو بر خاص و عام
خود ز ازل تا به ابد مستدام

چشم امید دو جهان سوی توست
خاصه «ریاضی» که ثناگوی توست